به گزارش مشرق، به زودی فضای کشور انتخاباتی خواهد شد و این درحالی است که چنین وضعی به طور نابهنگام و غافلگیرکننده به فضای جامعه ایران عارض شد.
حالا نامزدها باید بیایند و نظراتشان در خصوص مسائل مختلف کشور را بیان کنند. نقدهایشان به سیاستهای گذشته تبیین شود و در کل نشان بدهند چه چشماندازی برای آینده کشور در دولت احتمالی آنها قابل تصور است. به زودی لباسهای عزا را از تن به در خواهیم کرد، بیاینکه بخواهیم هشتمین رئیسجمهور و همراهانش در آخرین پرواز را فراموش کنیم.
در چنین فضایی بهترین حالت قابل تصور این است که نامزدها و حامیانشان حتی قبل از بیان راهکارهای اجرایی برای تحقق شعارهایی که میدهند، ایدههایی که برای حکمرانی دارند را بیان کنند و این مستلزم فضای باز گفتوگو و مباحثه است. هر تلاشی برای سوءاستفاده از فضای احساسی کشور که به واسطه از دست دادن رئیسجمهور به وجود آمده، میتواند صدمه جبرانناپذیر به آینده کشور وارد کند و گردانندگان فضای رسانهای کشور در ۴۰ روز آینده باید بدانند ضمن حفظ احترام ابدی به ساحت کسانی که جانشان را حین خدمت به کشور از دست دادند، فضای گفتوگو و نقد چندجانبه باید باز باشد.
این مساله اولا بیطرفی رسانه رسمی حاکمیت یعنی صداوسیمای جمهوری اسلامی را میطلبد که خصوصا در مصب انتخابات ریاستجمهوری بیشترین مخاطب را دارد و تاثیرگذاریاش قابل کتمان نیست. ثانیا کسانی که در این فضا حضور پیدا میکنند باید بتوانند نظراتشان را به طور شفاف بیان کنند تا مشارکتکنندگان در انتخابات، نه دچار سوءتفاهم شوند، نه مردد باقی بمانند.
نکته سوم این است که باید از تجربههای گذشته درس بگیریم و در جستوجوی ایدههای حکمرانی هر فرد یا طیف سیاسی باشیم، نه وعدههایی که حتی اگر محقق شوند معلوم نیست در قفایشان چه نیات ثانویهای هست. اگر این انتخابات میدان تعاطی اندیشهها باشد نتیجه آن فارغ از اینکه چه کسی رئیسجمهور کشور میشود در درازمدت و حتی در میانمدت بسیار برای کشور مفید است؛ وگرنه ما میمانیم و دلسردی رایدهندگان ناراضی، جنگ قدرت و احتمالا افشاگریهای گروهها از هم که ذهن مردم را مشوه میکند و آیندهای که سمتوسوی مشخصی را نمیپیماید.
آنچه در یکی از برنامههای اخیر تلویزیون به بهانه دفاع از حضور میلیونی مردم در تشییع پیکر رئیسجمهور دیده شد، با این سه مهم همسو به نظر نمیرسد. این برنامه با سوءاستفاده از حرمتی که فرهنگ ایرانی برای تازهدرگذشتگان قائل است، تلاش داشت به بسته شدن فضای گفتمانی دامن بزند و با تعمیم مغالطهآمیز یک مورد خاص به کل فضای اندیشهورزی، سویه اصلی هجمهاش به سمت اندیشهورزی بود.
در ادامه ضمن واکاوی آنچه در یکی از برنامههای صبحگاهی تلویزیون گذشت، تلاش شده به این اشاره شود که تشییع میلیونی پیکر رئیسجمهور و همراهانش چطور میتواند به احیای امر ملی منجر شود.
اندیشهورزی سرمایه ماست
خانم مجری درحالیکه نمایشگر پشتسر او تصویر چند چهره مشهور علوم انسانی در ایران را نمایش میدهد، قدم میزند و با ادبیاتی که نپختگی و عدم تسلط به موضوع از تکتک کلماتش جاری است، خطاب به این افراد میگوید شما مگر جامعهشناس نیستید؟ چرا واقعیت کف میدان را که حضور ۱۰ میلیونی مردم در بدرقه رئیسجمهور بود، نمیبینید و دربارهاش حرف نمیزنید؟ بعد درباره این افراد از ادبیاتی استفاده میکند که سوای از دون شأن بودنش کاملا نشان میدهد بههیچوجه نمیداند درباره چه چیزی و چه کسانی حرف میزند.
از میان کسانی که تصویرشان پشتسر خانم مجری بود یکیشان از حزباللهیترین شخصیتهای علوم انسانی است. یکی دیگر شاید بهطور تیپیکال حزباللهی به حساب نیاید اما همه چیزهایی که پس از قاعده سال ۱۴۰۱ گفت برای او بین جماعت براندازان و مخالفان تبدیل به ابژهای برای حمله فراهم کرد و هم حمایت تمامقدش از مردم مظلوم غزه و در ادامه نقدهای موشکافانه و دقیقی که راجعبه سکوت بخشی از روشنفکران در این خصوص داشت، اولین چیزی است که درحالحاضر به محض شنیدن نام او به ذهن میآید.
یکی دیگر از این افراد اساسا متخصص علوم سیاسی در حوزه روابط بینالملل است و جامعهشناس نیست؛ ضمن اینکه تحلیلهای اخیرش در بسیاری از فرازها به شکلی غافلگیرکننده با آیتالله رئیسی و وزیر خارجهاش همخوان و منطبق مینمود. بهجز یک نفر، به کارنامه فکری و عملی باقی افراد حاضر در این تصویر هم اگر دقت شود، میتوان چنین ایرادهای واضحی به موضع آن برنامه رسانه ملی پیدا کرد و اولین سوالی که پیش میآید این است که چرا وقتی چیزی را بلد نیستند، دربارهاش حرف میزنند؟ مشخص است که نهتنها مجری این برنامه، بلکه تهیهکنندهاش و تمام اعضای شورای سردبیری، هیچ کدام کوچکترین شناختی نه از ابراهیم فیاض دارند، نه از بیژن عبدالکریمی، نه از الهه کولایی و نه از باقی صاحبان آن تصاویر. سوال دیگر اینجاست که بر فرض حتی اگر صاحبان آن تصاویر درست انتخاب میشدند و همه از میان کسانی بودند که به رئیسجمهور نقدهای تندی داشتند یا گاهی لحنشان بهسمتی رفت که نسبت به او و حامیانش توهین تلقی میشد، این چطور میتواند دلیلی برای برحق بودن این توقع بتراشد که امروز اگر در واکنش به حضور میلیونی مردم ایران در تشییع جنازه این افراد، همه آن منتقدان تند و تیز دیروز توبهنامهای عاجزانه منتشر نکردند، کسی آنها را بیشرف بخواند.
وقتی این حرفها در زمان حیات خود آقای رئیسی بیان شده بود و آن مرحوم یا واکنشی نشان نداد یا بسیار ملایم برخورد کرد، چطور عدهای میخواهند به بهانه حمایت از ابراهیم رئیسی که حالا دیگر در میان ما نیست، اخلاقیات سیاسی و اجتماعی دیگری را کاملا متعارض و متناقض با مشی او جا بیندازند؟ اما مهمترین سوال اینجاست که طراحان این صحنه چه هدفی را از نمایش آن در این لحظه خاص تاریخی دنبال میکردند؟ آیا این کار با توجه به جو عاطفی جامعه درحالحاضر، تلاشی است برای کوبیدن و نهایتا منزوی و خفه کردن صاحبان اندیشه به بهانه چند مورد غیرقابل تعمیم و ارجاع همه چیز به آنچه «کف میدان» نامیده شده؟ این آیا چیزی غیر از یک شکل مبتذل شده از عملگرایی است که در آن هر کس به لحاظ فکری خودش را کمتوان میبیند، میخواهد اساسا زمین بازی را عوض کند و به جایی ببرد که اندیشه و عقلانیت تعیینکننده نیست؟ افتخار جمهوری اسلامی همیشه این بود که اگر حکومت پهلوی اولینبار با کودتای رضاخانی راه را برای روی کار آمدنش هموار کرد و بار دوم در ۲۸ مرداد سال ۳۲ با کودتایی موقعیتش را تثبیت کرد که خانم رئیسهای شهرنو و اراذلی پولکی از قماش شعبان جعفری پشتوانه اجتماعیاش بودند، انقلاب سال ۵۷ با پشتوانه اجتماعی مخاطبان مطهری و شریعتی در حسینیه ارشاد یا تربیتیافتگان مکتب فکری کسانی چون بهشتی و باهنر و مفتح به پیروزی رسید.
انقلاب اسلامی اساسا با سرمایهگذاری کلانی که رهبرانش روی حوزه اندیشه کردند به پیروزی رسید و در جمهوری اسلامی هم این جریان اندیشگانی مرتب در گردونه چالشهای چندجانبهای غوطه میخورد که متکاملش میکردند. این دانشستیزی کودکانه که بر صفحه تلویزیون جمهوری اسلامی ظاهر شد، حتی اگر به بهانه دفاع از حاکمیت جمهوری اسلامی بیان شود، درواقع با ذات آن منافات دارد.
اینجا اینترنشنال نیست خانم مجری
مجری آن برنامه تلویزیونی که به بهانه یک کلیپ بازنشر یافته از مصطفی ملکیان، کلیت نظریهپردازی علوم انسانی و بهطور خاص جامعهشناسی را در ایران زیر سوال میبرد، میگوید کاش مثل قسم پزشکی یک قسم جامعهشناسی هم داشتیم که انسانها را به شرافت متعهد میکرد و بهواسطه این جملهسازهای خالی از هر نوع بلاغت، تمام جامعهشناسان ایران را یکسره بیشرف خطاب میکند؛ حال آنکه اولا نمیداند درباره چه کسانی با چه پیشینه فکری و چه نوع موضعگیریهایی صحبت میکند و حتی نمیداند که خیلی از آنها اساسا جامعهشناس نیستند.
ثانیا در تلاش است تا جماعت اهل اندیشه را بهطور یکسره و یکجا آدمهای عقبتر از واقعیت نشان دهند و این ترقی را جا بیندازد که ما کارمان با آدمهایی راه میافتد که اهل اندیشه نیستند، نه آنهایی که دانش نظری دارند و اهل نظریه هستند. بیان چنین ادبیاتی زمانی بر صحیفه سیمای ملی پدیدار میشود که جمهوری اسلامی اگرچه مثل دشمنانش از دوپینگهای رسانهای مثل کنترل هوشمند فضای مجازی فارسیزبان در دره سیلیکونولی آمریکا برخوردار نیست، اما به جایی رسیده که از نظر منطقی در اکثر مباحث دست بالاتر را دارد.
در هیچ مقطعی از زمان دشمنان انقلاب تا این اندازه بیمنطق نبودهاند و از همین رو فاصله برخورداری از عقلانیت بین مدافعان حاکمیت از هر طیف و دشمنان آن تا این اندازه واضح و غیرقابل انکار نبود.
سطح ادبیات رسانههایی مثل ایران اینترنشنال یا باقیمانده مجازی منوتو و دیگر رسانههای فارسیزبان خارج از کشور نشان میدهد چیزی جز فحاشی در انبان جبهه مقابل باقی نمانده و آنها قادر نیستند هیچکدام از بحثهای منطقی را برنده شوند.
در شرایطی که ما به لحاظ اندیشهای و منطق گفتمانی دست برتر را داریم، چرا باید این سلاح را زمین بگذاریم؟ به این دلیل که طراحان فلان برنامه تلویزیونی در جبهه اندیشه هیچ حرفی برای گفتن ندارند و میخواهند زمین بازی را به جایی ببرند که خودشان در آن حرفی برای گفتن داشته باشند؟ این با منافع ملی و با ذات جمهوری اسلامی که برآمده از انقلابی فرهنگی است، همخوانی دارد؟ تشییعجنازه رئیسجمهور و یاران و همراهانش برای حرکت بهسمت مسیری که میتواند به احیای امر ملی منجر شود، لحظه مهم و موثری بود اما از چه جهت؟ مهمترین تاثیر این اتفاق پتکی بود که بر سر دیکتاتوری رسانهای براندازان رادیکال کوبیده شد و با تضعیف گفتمان آنهایی که نمیگذاشتند بقیه حرف بزنند، میتواند راه را برای ایراد گفتوگوهای موثر و منطقی باز کند.
چیزی که در روزهای آینده با انتخاباتی شدن فضای کشور بسیار به آن نیازمندیم. حالا اما از این سو با طراحی صحنهای در رسانه ملی مواجه میشویم که میخواهد با شمایل دیگری به جنگ اندیشه برود. این در حالی است که اینجا به لحاظ زمینهای، یک فرق اساسی با زمینهای که دیکتاتوری رسانهای براندازان در آن ظهور کرد وجود دارد و آن این است که اگر ذات جریان سلطنتطلبی یا ذات گروهکی مثل مجاهدین خلق بهعنوان لیدرهای اصلی جریان براندازی با هر نوع اندیشیدن تعارض پیدا میکند و آنها به شکل مبتذل شدهای از عملگرایی تکیه کردهاند که ورود ذرهای عقلانیت به مباحث، ماهیت وجودی خودشان را زیر سوال میبرد، اما ذات جمهوری اسلامی که میوه انقلاب ۵۷ است، برآمده از اندیشه است و بر این بستر تداوم پیدا کرده و در مقابل این صداهای ناهمخوان با ذات انقلاب که به بهانه دفاع از آن بلند میشوند، مقاومتهایی جدی صورت خواهد گرفت.
زنده شدن امر ملی در یک تشییعجنازه
وسط طوفانیترین دعواهای اجتماعی ایران که از چند سال پیش به راه افتاده بود و پیچشهای آن دامن هر مساله خرد و کلانی را میگرفت، ناگهان رئیسجمهور و وزیر خارجهاش به همراه امامجمعه و استاندار محبوب آذریها به شکلی بیاندازه غافلگیرکننده از میانمان رفتند و تشییع میلیونی آنها فرصتی شد برای به نمایش درآمدن جنبهای از واقعیتهای جامعه ایران که عموما انکار میشد.
از چند سال پیش به این سو جامعه ایران قطبی شده بود و هر دسته و گروهی بهطور کل وجود گروه و دسته مقابل را انکار میکرد. هر طیفی ادعا میکرد که اکثریت جامعه همراه او است و در این میان کوچکترین گروه اجتماعی که همان براندازان و سلطنتطلب هستند، بهدلیل دوپینگی که از جانب شبکههای اجتماعی خارج از کشور مثل اینستاگرام یا ایکس به آنها میرسید، میتوانستند اندازه خودشان را دهها برابر بیشتر از آنچه بهواقع بود بهنظر برسانند.
مدتها بود خیلیها در پاسخ به این جماعت میگفتند جامعه ایران فقط توییتر نیست و تشییع میلیونی رئیسجمهور و هیات همراه او مستندی قاطع در این مدعا بود. تا اینجا آنچه بهدست آمد دستاوردی برای اکثریت جامعه ایران است حتی آنهایی که مهر سیدابراهیم رئیسی را در دل نداشتند یا نقدهایی جدی نسبت به او و عملکردش داشتند.
خیر و منفعت عمومی این حضور باشکوه عقلانیتر شدن ارزیابیها نسبت به جامعه ایران بود چه اینکه با این وضع رادیکال دیوانهوار و این دیکتاتوری زهرآلود سایبری، حتی منتقدان معقولتر بعضی سیاستهای کلی حاکمیت هم جرأت نفس کشیدن و اظهارنظر درباره هر چیزی که ذرهای با تندترین مواضع براندازان همسو نبود را پیدا نمیکردند.
مثلا یک هنرپیشه زن که در جریان آشوبهای سال ۱۴۰۱ با آن جریان همراه شده بود، حدود ۶ ماه پس از کشتار مردم غزه بهدست صهیونیستها پستی در اینستاگرام منتشر کرد که مضمون آن به روز جهانی مادر و وضعیت اسفبار مادران غزه مرتبط بود، اما پس از چند دقیقه ناچار شد آن پست را حذف کند، چون جو سنگینی علیهاش به راه افتاد که با نثار کردن انواع اتهامات و بیادبانهترین برچسبها اجازه نمیداد او یا هر کس دیگری مثل او اظهارنظری از این دست کند.
این فضای وحشیانه به روشنفکر ایرانی هم اجازه نمیداد وقتی از هاروارد تا هالیوود حتی در خود غرب علیه جنایات رژیمصهیونیستی اعتراضات گستردهای در بین نخبگان علمی و فرهنگی به راه افتاده، جرأت کند آزادمنشانه به بیان حقیقت بپردازد.
بخشی از ماجرا به این برمیگردد که آن روشنفکر منتقد حاکمیت، بهطور کلی و طبیعی حمایت یک بدنه اجتماعی ضدحکومت را بیشتر میپسندد تا همدلی حامیان محور مقاومت را؛ و وقتی این بدنه اجتماعی ضد حکومتها را از مدار عقلانیت بیرون بگذارد و تا ناکجا پیش برود، چنین روشنفکری در موقعیت خاصی قرار میگیرد که او را به سکوت بیموقع، اظهارنظر بیموقع یا حتی گاهی پس گرفتن حرف حقی که زده است وا میدارد.
اگر فضا تا این اندازه رادیکال نباشد بسیاری از این نخبگان یا روشنفکران هم در بیان واقعی و بهنگام نظراتشان، چنانکه آنها را در پیشگاه تاریخ از موضع شرمساری ابدی بیرون بیاورد، آزادتر خواهد گذاشت.
ممکن است هنوز به نقطه رضایتبخشی که بتوان گفت امر ملی مجددا گفتمان مسلط جامعه ایران شده، نرسیده باشیم اما با این تشییع میلیونی لااقل به یکی از مهمترین موانع تحقق چنین امری که رادیکالهای وابسته به دشمنان خارجی هستند ضربهای هولناک وارد شد و در راه رسیدن به چنین نقطهای یک گام موثر برداشته شده است.
وقتی فضای مجازی تبدیل به میدان اصلی رقابتهای حیثیتی شد، از آنجایی که فضاهای مجازی پرکاربرد در ایران یکسره از دره سیلیکونولی مدیریت میشوند، حامیان گفتمان مقاومت بهلحاظ امکاناتی که در دست داشتند توان رقابت با جماعتی که به تعبیر قرآن «فئه قلیله» بودند را پیدا نمیکردند.
فیلترینگ هوشمند این پلتفرمها هر واژه مرتبط با گفتمان جمهوری اسلامی را سانسور یا حذف میکرد و درعوض جماعت براندازان حق داشتند برخلاف قوانین خود این پلتفرمها، هم فحاشی، توهین و نفرتپراکنی کنند، هم اکانتهای فیک بیشمار بسازند. اما رنگ خیابانها که قابل انکار هم نبود تابلوی ما بیشترین را در دست رادیکالها خرد کرد و این گامی است در حرکت بهسمت عقلانیت و نهایتا بهدست آمدن اجماع بر یک امر ملی.